سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن که با حق بستیزد خون خود بریزد . [نهج البلاغه]
تئاطر رویا

آمدم تا مست و مدهوشت کنم اما نشد


عاشقانه تکیه بر دوشت کنم اما نشد


 آمدم تا از سر دلتنگی و دلواپسی


 گریه تلخی در آغوشت کنم اما نشد


 آرزو کردم که یک شب در سراب زندگی


 چون شراب کهنه ای نوشت کنم اما نشد


 نازنینم، نازنینم


 یاد تو هرگز نرفت از خاطرم


 آمدم تا این سخن آویزه گوشت کنم اما نشد


 شعله شد تا به دل خاکستر احساس تو


 لحظه ای رفتم که خاموشت کنم اما نشد


 بعد از آن نامهربانیهای بی حد وحصر


 سعی کردم تا فراموشت کنم اما نشد


 







کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط یونس وفایی 89/5/25:: 9:4 صبح     |     () نظر